از سر کار که میام
دختر میاد جلوم و حرکت های عجیب غریب میکنه
اینقد بامزه که نگو
میاد بغلش میکنم
با هم میریم تو اتاق واسه تعویض لباس
بعد شروع میکنه مثلا حرف زدن. خیلی جدی . انگار واقعا حرف میزنه و من حرفاشو می فهمم. وسط حرفاش میگم خب عجب، دیگه بگو. اون هم باورش میشه که داره حرف میزنه
می تونستم در این مدت که اینجا مشغول بکارم فوق هم بگیرم تا دستم باز باشه برای انتخاب گزینه های بهتر
ولی ب قسمت نشد و حجم کاری اجازه نداد
توی این کاری ک هستم خیلی موفقم و واقعا به من ایمان داره مسئولم
اما خب
در مقایسه با معلمی هیچ شغلی حتی قابل مقایسه نیس
واسه همین میخوام شرکت کنم تو آزمون استخدامی
ایشالله باید تلاش کنم
درباره این سایت